میگفت اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر میفهمم و با شجاعت
بیشتری میتونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی میکرد.
***
از بهشتی پرسید؛ روحانی هم میتونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا میتونه
بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیهاش به علوم حوزوی باشه.
گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمیده.
***
صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و
دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه. یکی
دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتیشناس بود. همه رو آورده بود دم خونه
گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید.
***
بنیصدر که فرار کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که زن بنیصدر تخلفی نکرده باید زود
آزاد بشه. آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش میکنم. بهشتی میگفت: هر یک
ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه.
***
به جمع رو کرد و گفت: قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخستوزیری میخوره. حیف
که التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود.
تو بدترین حالت هم، انگشت میگذاشت روی نکات مثبت.
***
الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم.
آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم میچسبه!
بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد
میکنه نه دروغ!
***
بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف
شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که
سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند.
***
همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود
که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق
به خانواده است، قرار است برویم گردش.
اخم باهنر رو که دید گفت: بچهها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.
***
به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به
همراهت میدهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»
قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات...
***
مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی میخواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده
بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمیآیی؟ گفت: همه میدونند من تودهایم،
برای شما بد میشود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من! کادر کامل شد.
***
گفتند حالا که «مرگ بر شاه» همهگیر شده؛ شعار جدید بدیم. «شاه زنازاده است، خمینی
آزاده است». آشفته شدهبود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان
حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید.
***
رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آوردهبودند. جا نبود. بیرون شعار میدادند.
آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید. گفت: این همه راه
آمدهاند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از
همان در اصلی رفت...
***
با بیادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: حق نداری راجع به
یک مسلمان اینطور حرف بزنی.
هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: شریعتی که جای خود! غیر
مسلمان را هم نباید با بیادبی مورد انتقاد قرار بدیم.
***
اومده بودند در خانه بهشتی که یک مقام سیاسی خارجی میخواهد شما را ببیند. گفت:
قراره به فرزندم دیکته بگویم. جمعهام متعلق به خانواده است.
نرفته بود. «بابا آب داد». بنویس پسر بابا!
شیرین تر از آنی به شکر خنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
این عید بر شما مبارک باد
سپتیاما
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
ولادت حضرت ولی عصر علیه السلام بر شما مبارک باد
خط مجانب بر آن سلسله موی توست
دایره صورتت قبله آمال ماست
خال به روی لبت نقطه پرگار ماست
ولادت مهدی موعود علیه السلام بر شما مبارک باد
وصل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران به از منی وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه
ولادت حضرت قائم علیه السلام بر شما مبارک باد
2- اصل حداکثر رضایت: مطابق این اصل، معتقدم که تعاملات من با دیگران باید بر اساس رابطه برد- برد شکل پذیرد و به نظرم این مقصود زمانی حاصل می گردد که حداکثر رضایت طرفین حاصل آید. به نظرم بهترین مخاطب و بهترین خریدار، خداوند متعال است و باید که همواره مد نظر قرار گیرد. جالب اینجا است که در صورتی که مخاطب اعمال و رفتار ما همواره خداوند باشد و او را طرف معامله در داد و ستد دنیایی خویش بدانیم، در این صورت به جهت آن که هر خوبی را ده برابر بیشتر پاداش می دهد و به واسطه هر خوبی، توفیق کسب خوبی های دیگری را فراهم می سازد، به ناگاه ما در یک چرخه بازخورد مثبت می افتیم که حاصل آن حجم عظیم و رو به رشدی از خوبی ها و توفیقات و پاداش ها است. اگر تعاملات را خارج از محدوده داد و ستد در نظر بگیریم، آن گاه بحث های پیچیده تری همچون بهشت وصل پیش می آید که خارج از توان این بحث فعلی است.
3- اصل حق و حقوق: مطابق این اصل، برای این که من راضی باشم و او نیز راضی، باید که حق و حقوق رعایت شود و هر چیزی در جای خودش قرار گیرد. هنگامی که اصل حق و حقوق به عنوان ملکه ذهن ما مطرح باشد، در این صورت از ساده ترین خطاها حتی در غیاب قانون به معنای مرجع تعریف جرم، و عدم حضور ناظر بیرونی به معنای کسی که ترس یا شرم از او مانع خطاکاری خواهد شد، نیز چشم پوشی خواهیم کرد. اگر این اصل را رعایت کنیم، از میوه هیچ باغ سر راهی نخواهیم چید و علیه هیچ غایبی سخن نخواهیم گفت. مطابق این اصل و برخی از اصول مشابه آن، حتی اگر خدا هم نبود، گناه نمی کردیم.
4- اصل حقیقت علم: مطابق این اصل، علم که مطلوب ما و همه انسان ها و خصوصا اندیشمندان و متفکران است، آن چیزی نیست که با درس و بحث و مطالعه و حضور در کلاس حاصل می آید بلکه علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را نموده است، واقع می شود و اگر کسی علم می خواهد و طالب علم است، باید که در اولین مرحله در نزد خود، حقیقت عبودیت را طلب کند و سپس به واسطه عمل کردن به علمی که از این رهگذر نصیب او می شود، طالب علم بودن خود را به اثبات رساند و از خداوند متعال بپرسد تا خدا او را جواب دهد و بفهماند. امام صادق علیه السلام علم را اینگونه معرفی کرده است و پرده از حقیقت برداشته است. شاید بپرسید که حقیقت عبودیت چیست که در اولین مرحله از طلب علم، باید مورد طلب قرار گیرد. این موضوع را نیز امام صادق علیه السلام بیان داشته است و من در قالب اصل بعدی بدان می پردازم.
5- اصل حقیقت عبودیت: مطابق این اصل، حقیقت عبودیت سه چیز است: اینکه بنده خدا برای خودش درباره آنچه را که خدا به وی سپرده است، مِلکیتی نبیند؛ چراکه بندگان دارای مِلک نمی باشند، همه اموال را مال خدا می بینند و در آنجائیکه خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، می گذارند؛ و اینکه بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است. من در این خصوص مثال جالبی دارم. بنده و برده حقیر و کوچک ولی دانایی را فرض کنید که در زمین و مِلک ارباب بزرگ، فهیم، بخشنده و دانایی در کنار چندین هزار نفر دیگر از بندگان مشغول به خدمت است. او در همان ملک به دنیا آمده و در همان ملک هم از دنیا خواهد رفت. او را متنعم از تمام نعماتی می بینی که در آن ملک بزرگ یافت می شود، خانه بزرگ و زیبا، وسیله نقلیه راحت، خوردنی ها و نوشیدنی ها و غیره و هر لحظه که از او از صاحب آن ها بپرسی در حالی که خود او نیز از آن ها بهره مند است، بلافاصله و بدون لحظه ای درنگ نام ارباب خود را به عنوان مالک، بر زبان خواهد آورد. اگر از آینده او بپرسی، خواهد گفت که تا ارباب چه خواهد. ارباب او هرکسی را بر حسب توان و استعدادش به کاری و آموزشی و یادگیری حرفه و شغلی سپرده است و در مقابل از ایشان انتظاراتی نیز دارد. بنده خواهد گفت که برنامه ریزی آینده او توسط ارباب انجام خواهد شد و او به دانایی و مصلحت اندیشی و خیرخواهی او اعتماد کامل دارد. اگر صبح تا شب در کار بنده خیره شوی که چه می کند، خواهی دید که تمام وقت در خدمت ارباب خویش است. حتی استراحت او نیز برای ارباب است، بدین معنا که استراحت می کند تا بتواند روز دیگر را همچون قبل یا بهتر از آن در خدمت ارباب باشد. چنین فردی به غایت در حال بندگی است و امثال آن را کم ندیده ایم و نشنیده ایم. در عین حال بندگی انسان برای انسان جایز نیست و این صرفا مثالی بود که شاهد بیرونی دارد و البته شایسته است که انسان در مقابل خداوند، پروردگار و آفریننده و خالق مهربان و دانا و با تدبیر خویش چنین باشد. همه مِلکیت را از آن خدا ببیند، تدبیر را به او بسپارد و تمام مشغولیات خود را منحصر به انجام یا ترک کارهایی نماید که او دستور به انجام یا ترک آن ها داده است. گفته اند که این تازه اولین پله از نردبان تقوا است و نباید تصور کرد که انجام چنین بندگی سرانجام کار است.
6- اصل راهبری: مطابق این اصل مسیر کمال در زندگی سخت و دشوار و پیمودن آن صعب است و ما در این مسیر به مواردی نیاز داریم که ما را راهبری نمایند. این راهبری می تواند دعایی برای کسب توفیق یا کاهش مصایب و دشواری ها باشد یا حتی نشان دادن راه. می تواند همراهی با ما برای کاهش ترس وحشت و استمرار امید باشد و یا از گونه ای دیگر، همچون دست ما را گرفتن و را با خود بردن. معتقدم که طی این مراحل بدون همرهی خضر دشوار است، ظلمات است و باید بترسیم از خطر گمراهی. از سوی دیگر بهتری نوع راهبری را حالی می دانم که دستگیر ما باشند، چراکه در این حالت به سرعت سیر ایشان سفر می کنیم و راه های صد ساله را یک شبه طی خواهیم نمود. اگر که استراتژی ما در راهبری این گونه نباشد و قرار به این باشد که گام به گام همه مراحل را به تدریج طی کنیم، عقب خواهیم ماند و تا بنگریم از دایره بیرون می باشیم.
در پست قبلی قول داده بودم که در مورد یک سری اصول صحبت کنم. این سری از مباحث را با اصل روح بزرگ شروع می نمایم. اگر مایل هستید بدانید که موضوع چیست، قاعدتاً باید ابتدا پست ارسال شده قبلی را مطالعه نمایید.
و اما اصل اول - " روح بزرگ " :
طبق این اصل، برخورداری افراد از یک روح بزرگ، یک مزیت اساسی و پایه محسوب می شود. از آنجایی که روح یکی از ناشناخته ترین مفاهیم در نزد بشر است لذا تعریف مشخصی هم برای روح بزرگ ندارم. خداوند متعال در پاسخ به این پرسش که روح چیست به ذکر این نکته اکتفا کرده است که روح از امر پروردگار است. منظور من از روح بزرگ، بزرگی ظرفیت روح است و به این نتیجه رسیده ام که این افزایش ظرفیت قابل اکتساب است.
روح بزرگ دارای گنجایش بالاتری در پذیرش خوشی ها و کامیابی ها و ناخوشی ها و ناکامی ها است. روح بزرگ ظرفیت بالاتری در قبول بدست آوردنی ها و رضایت به از دست دادن ها دارد. چنین روحی (به تمثیل) وسعت و عمقی فراتر از اقیانوس ها دارد و تنها رخدادهای عظیم و بزرگ می توانند دریای این روح را مواج و متلاطم نمایند. روح بزرگ در مرحله ی کمال خویش یک نفس مطمئنه است. دغدغه ها و آمال و آرزوهای چنین روحی بسیار فراتر از منیت و حقارت وجودی یک انسان معمولی است و خیل عظیمی از انسان ها را متاثر می سازد. (یعنی به عبارتی بر آنها نیز تاثیر گذاری دارد و فراتر از دایره خویش است). این بزرگی یک امر نسبی است و طبیعتاً بین افراد معمولی و مختلف، علما، عرفا، صلحا، اولیاء و انبیاء متفاوت است.
من هنوز به تحقیقی درباره راههای افزایش ظرفیت روحی دست نزده ام ولی اطمینان دارم که راه های مختلفی وجود دارد. به نظرم خواست و اراده فرد و تمرین و ممارست او، در تحقق موضوع نقش بسیاری دارد. لطف خداوند هم مثلاً اینگونه ظاهر می شود که ما را در معرض آزمون ها و بلایای ساده و سختی قرار می دهد و بدین ترتیب ما را در این مسیر یاری می رساند.
به نظر اینجانب، برخورداری از روح بزرگ در کسب موفقیت های ابدی سهم به سزایی دارد و هر فردی می تواند با توجه به این موضوع و اختصاص وقت و اراده ای برای تحقق برخورداری از چنین روحی، آن را کسب نماید. عدم دلبستگی به دنیا (و کاهش وابستگی به آن تا حد امکان)، احسان و بخشش و رسیدگی به فقرا و نیازمندان، هدیه دادن به کرات از آنچه دوستش داری، دعا کردن به استمرار در حق دیگران و آرزوهای خیر در حق خویشان و همسایگان و دوستان و مردم داشتن، پرهیز از روحیاتی مانند حسادت یا خساست و مبارزه با آنها در جهت خلاف تمایل نفس، و نیز اندیشیدن به وضعیت و مشکلات مردم در پهنه ای فراتر از آنچه ما را در حال حاضر به خود مشغول داشته است (حتی گسترده تر از حیث جغرافیایی در ساده ترین صورت)؛ از جمله روش های مفید و اولیه برای افزایش ظرفیت روحی می باشند. باید توجه داشت که این ظرفیت روحی از ابعاد مختلفی قابلیت ظهور و بروز دارد و قاعدتاً بهترین وضعیت را می توان در تعادل بین این ابعاد (ناشناخته) در نظر گرفت.
جهت بسط بیشتر مقصود نظرم باید بیان دارم که کسی که علاقه مند به داشتن یک کسب و کار در سطحی ملی یا فرا ملی است، آنهایی که نگران لایه اوزون هستند ! ، کسی که هر ساله به اطعام صدها نفر می پردازد، کسی که دغدغه مسلمین در سرتاسر جهان را دارد، کسی که در هنگام فوت فرزندش در حالی که پذیرای میهمانان است، به پذیرایی خویش ادامه می دهد !، کسی که بعد از توهینی که در بازار به او می شود به مسجد می رود تا از برای توهین کننده دعا کنند درحالی که از سران لشکر است و قدرت کافی برای تنبیه بی ادبان دارد، یا کسی که در زیر ضرب و شتم بعثیان قرار دارد ولی نگران آخرت ایشان است و برای هدایت ایشان دست به دعا می شود، جملگی می توانند (و محتمل است) از ابعاد و جهاتی دارای روحی بزرگ باشند (در مراتب وجودی مختلف). نمونه مثال زدنی از ارواح طیبه بزرگ را می توان در شخص امیرالمومنین علی علیه السلام یا امام حسین علیه السلام یافت.
نشانه هایی پیدا کردم از اینکه به سادگی نمی توان درباره عظمت روح آدم ها حرف زد. همچنانکه سید هاشم موسوی حداد، وقتی عظمت روح فرزند دختر دوساله ی تازه فوت شده ی خویش را مشاهده کرد، بسیار متعجب شد ( زیرنویس شماره یک) و این موضوع حتی برای او که یک عارف بود، غیر منتظره نمود.
من شخصاً همواره و در هر لحظه و در برخی از معاشرت ها به بزرگی روح بعضی از آدم ها غبطه می خورم و از همنشینی با آنها حتی برای لحظه ای هم که شده، مفتخر می گردم.
زیر نویس یک - " همان شب دیدم نفس او را که از گوشه اطاق بزرگ شد، و تمام خانه را گرفت. کم کم بزرگتر شد و تمام کربلا را گرفت، و بدون فاصله تمام دنیا را گرفت، و آن طفل حقیقت خود را نشان می داد که من با اینکه کودکم چقدر بزرگم." - نقل از کتاب روح مجرد

سالروز شهادت امام العارفان، مولای متقیان، امام علی علیه السلام
بر ره پویان طریق حق و عدالت تسلیت باد
شیرین تر از آنی به شکر خنده که گویم ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
گفتند خلائق که تویی یوسف ثانی چون نیک بدیدم به حقیقت به آز آنی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
میلاد اسوه های
دینداری و آزادگی، عشق و دلدادگی، صبر و بندگی
بر کلیه ره پویان راه حق مبارک باد
چو دید آن یوسف مصری جمال پاک آن مهدی
دوصد احسنت به خالق گفت و مشغول تماشا شد
